زندگیه عاشقانه ی مازندگیه عاشقانه ی ما، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 20 روز سن داره
نفس بابـاهستی مامـاننفس بابـاهستی مامـان، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 23 روز سن داره

ღ یسنــا عشقـ مامانـــ وبـابــا ღ

بدون عنوان

سلام دخملی و خاله هــــــا نفس بابـــاهستی مامــــان ◄یســــــــناجــــــون► تا این لحظه ، 6 ماه و 11 روز و 22 ساعت و 22 دقیقه و 21 ثانیه سن دارد نفس مامانی اینجا آماده شده بودی که بریم جنگ شادی با خانواده ی همکار بابایی ...
22 بهمن 1392

واکسن نفسم

سلام عشقای من   دختر که باشی میدونی اولین عشق زندگیت پدرته دختر که باشی میدونی محکم ترین پناهگاه دنیا آغوش گرم پدرته دختر که باشی میدونی مردانه ترین دستی که میتونی تو دستات بگیری و بعدش از هیچی نترسی دستهای مهربون و گرم پدرته دختر که باشی میدونی همه دنیا پدرته دختر که باشی میدونی هر جای دنیا که باشی، چه کنارت باشه چه نباشه، قویترین فرشته نگهبان زندگیت پدرته عزیز دلم 9 بهمن واکسن 6 ماهگیتو زدن...زیاد گریه نکردی اما من از استرس ضعف کرده بودم اما شب که شد تب کردی دق کردیم تا صب. . من و بابات بالا یرت تا صب همش دستمال خیس میذاشتیم که خدایی نکرده تبت نره بالا.. هر چند دمای بدنت از 36.2 بالاتر نرفت اما ما م...
17 بهمن 1392

احوالات یسنا جونم

  سلام دخمل گلم فدات بشه مامانی این روزا اینقد شیطونک شدی وکارای بانمک میکنی که منو بابایی میخوایم بخوریمت مامانی احتمالا 22 بهمن میریم پیش مامانی و بابایی و خاله ی ناقلات(آخه خیلی محکم بوست میکنه!) وقتی بهش میگم خب یواشتر! میگه تو چکار داری ولی الان نزدیک 3هفته میشه نرفتیم پیششون ،هم دلتنگم هم حوصلم سررفته اینجا، با اینکه پیش بابا هستیم اما همین که میره بیرون دنبال کارش دلم میگیره!! خدارو100000000مرتبه شکر که توروبهم داد وگرنه دق میردم از تنهایی نفسم دوستت دارم عسلم   خوشگلم   پ چرا از تل بدت میاد عشقم؟؟؟ میخواستی ماشین حساب بابایی رو بگیری خسته میشدی سرتو میذاشتی 1 استراحت کوچولو ...
17 بهمن 1392
1