سلامـــ يسنــا جونمـــ
سلام عشق مامان وبابا
خوفي عشقمـــ؟
نفسي 9 مرداد بدنيااومدي.البته سزارين چون جا خوش كرده بودي و ماماني هم خسته شده بود چون 9ماه كامل ويار شديد داشتم.3ماه آخرهم كه سوزش سرمهده شروع شده بود.خلاصه كه ماماني دلش خون شد تا تو اومدي
روزي كه بدنيا اومدي ساعت11/40 ولي من توروساعت13/45 ديدم.وقتي تورودادن به ماماني تو گوشت اذون گفته فدات بشم
اينم عكس روزي كه بدنيا اومدي عشقم
اينم پاهاي كوچولوت نفسم
اين عكسا رو فاطمه(دخمل خالت)ازت گرفته
اين عكس 10 روزگيته فدات بشم
دخملكم 12روزگيشه هـــــــآ انگشتتو كرده بودي تو دهنت خنديدي خيلي جالب بود واسمون
روزه شده بودي و ما هنوز خونه ماماني تلپ بوديم
ماماني بردت حموم خوشتل موشتل شده بودي.هروقت از حموم مياوردنت اينقد موهات نرم ميشد كه همش دوست داشتم موهاتو نوازش كنم
4روز دگه 1ماهه ميشدي
حالا بازم ميام عكساي نازت رو ميذارم و كاراتو مينويسم عشقولي مامان و بابـــــــا