زندگیه عاشقانه ی مازندگیه عاشقانه ی ما، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 1 روز سن داره
نفس بابـاهستی مامـاننفس بابـاهستی مامـان، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 4 روز سن داره

ღ یسنــا عشقـ مامانـــ وبـابــا ღ

احوالات یسنا جونم

1392/11/17 12:54
نویسنده : Maman Ati
158 بازدید
اشتراک گذاری

 

سلام دخمل گلمقلب

فدات بشه مامانی

این روزا اینقد شیطونک شدی وکارای بانمک میکنی که منو بابایی میخوایم بخوریمت فرشتهقلب

مامانی احتمالا 22 بهمن میریم پیش مامانی و بابایی و خاله ی ناقلات(آخه خیلی محکم بوست میکنه!)کلافهوقتی بهش میگم خب یواشتر! میگه تو چکار داریتعجب

ولی الان نزدیک 3هفته میشه نرفتیم پیششون ،هم دلتنگم هم حوصلم سررفته اینجا، با اینکه پیش بابا هستیم اما همین که میره بیرون دنبال کارش دلم میگیره!!

خدارو100000000مرتبه شکر که توروبهم داد وگرنه دق میردم از تنهاییقلب

نفسم دوستت دارم عسلمقلب

 

خوشگلمقلب

 پ

چرا از تل بدت میاد عشقم؟؟؟ناراحت

میخواستی ماشین حساب بابایی رو بگیریقلبماچ

خسته میشدی سرتو میذاشتی 1 استراحت کوچولو باز 2دفه تلاشفرشته

فدای تلاش کردنت بشمقلببغلماچ

صدات زدم که نکن مامان واسه بابایی اون....اینجوری نگام کردی!خنثی

اولا که مخواستم توشیشه بهت آب بدم نمیخوردی اما حالا دگه خودت میگیری تودستتو آب میخوریفرشته

جدیدا 5 دقیقه بدون کمک میشینی نفسیقلبفدات بشمماچ

همچین حواست به برنامه کودک هست که منو نیگه نمیکنیمژه

اول صب که منو با لگدات بیدار میکنی دلت میخواد باهات بازی کنمقلب

صبا که من بیدار نمیشمو شما بیداری اولش بازی میکنی وقتی که خسته میشی خودتو میچرخونی و لگد میزنی... میذارمت کنار بابات ریششو میکشیمژهمنم اینجوری نگات میکنمخیال باطل

قربون عسلکم بشمقلب

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (2)

فاطمه جون/دخترخالت/
17 بهمن 92 13:54
ای جانم بازعکسای قشنگ قشنگ گزاشتی؟ تامو جری هم که نیگا میکنی.دخترخاله کوچولو .مبارک باشه میشینی.بزرگ شدی واسه خودت
زهرا و زکریا
17 بهمن 92 14:24
الهی الهی به این دردانه بانو خدا حفظش کنه