زندگیه عاشقانه ی مازندگیه عاشقانه ی ما، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 2 روز سن داره
نفس بابـاهستی مامـاننفس بابـاهستی مامـان، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 5 روز سن داره

ღ یسنــا عشقـ مامانـــ وبـابــا ღ

گلــــ گلدون من

1392/12/5 13:23
نویسنده : Maman Ati
198 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عشق مامانی.همه ی زندگیمی . قلبماچبغلخداروشکر که تو رو داریم خیلی خوشحالیم که 1 نفس داریم که زندگی ماهستقلببغل

امروز صبح گذاشتمت تو روروئک و بااین صحنه مواجه شدم بعداز چنددقیقه!!!!!!!!تعجبمژه

وپرتاب گلدونی که از دست شما گذاشته بودیم پشت تلویزیون!!!خیال باطل

وموفق شدی گل رو در بیاری از توی گلدونمژهقلب

وباز همون صحنه در حال تکراااااااااااااااارتعجببغل

بخورمتتتتتتتتتتتتتت نفسیخوشمزهقلب

تا ازخواب بیدار میشی و منو میبینی این خنده ی عشقولانه رو تحویل مامانی میدیماچقلببغل

ماچخیال باطلبغلخدایا هزارااااااااااااااااااان مرتبه شکرتقلببغلمژه

پسندها (1)

نظرات (8)

مامان پرنسس وشاهزاده کوچولو
5 اسفند 92 17:58
سلام عزیزم همونطور که فهمیدید خیلی خوشم اومد مگه میشه دوستان اینقدر به آدم لطف داشته باشن وخوشم نیاد عالی بود دست نازنینتونو می بوسم عزیزم ممنونم
مامان پرنسس وشاهزاده کوچولو
5 اسفند 92 18:02
ای جان آپ دارید بازم شیطنتهای عشق مامان بابا اینم دست از سر میز تلویزیون بر نمی داره من نمی دونم چرا بچه ها از میز تلویزیزم اینقدر خوششون میاد من از موقعی که فاطمه کوچیک بود تا حالای داداشش همش به جای گل وگلدونو مجسمه بالشت تو میز واطرافش گذاشتم چون اطراف میز رو ول نمی کنن تا حالا چندبار با کله رفتن تو میز
مامان پرنسس وشاهزاده کوچولو
5 اسفند 92 18:04
فدای یسنا جون برم که بالا خره موفق شدن یه گل بکنن آتی جون حالا تا بزرگ بشه مجبورید مثل من همه چیزو جمع کنید بالشت بذارید خخخخخخخخخخخخیه دنیا یسنی رو ببوسید عزیزم
مامان پرنسس وشاهزاده کوچولو
5 اسفند 92 18:06
عزیزم اگه ایرادی نداره من شما رو لینک می کنم و اگه قابل دونستید تبادل لینک داشته باشیم اگه مارو به دوستی قبول کنیدجای افتخارو بسی خوشبختی هست
فاطمه جون/دخترخالت/
5 اسفند 92 23:26
سلام یسنا جون .چه قدرشیطون شدی تازه فوضولم شدی پدر اون گل روی میزو در اوردی که.دلم تنگ شدهولی اشکال نداره20 روز دیگه عیده همدیگرو میبینیم.
مامان آیهان
6 اسفند 92 18:50
سلام یسنا توپولی خاله فدات بشم عزیزم ماشالله چه بزرگ شدی پیشرفت کردی. مامانی ببخشید چند وقت نبودم واسه این دیربهتون سر زدم زودی آپ میکنم و از سفر 21 روزمون واستون مینویسم
مامان روژینا
7 اسفند 92 13:30
دیشب تو فکرت بودم که یه قطره اشک از چشمهام جاری شد از اشک پرسیدم چرا اومدی؟ گفت اخه تو چشمهات کسی هست که دیگه جای من نیست
مامان شاهزاده محمدايليا
7 اسفند 92 17:21
اي جاااااان ماشالا چقدخوشگل و نازه بيا باهم تبادل لينك كنيم تا همش يسنا جونو ببينم خيلي ملوووسه