زندگیه عاشقانه ی مازندگیه عاشقانه ی ما، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 4 روز سن داره
نفس بابـاهستی مامـاننفس بابـاهستی مامـان، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 7 روز سن داره

ღ یسنــا عشقـ مامانـــ وبـابــا ღ

گلــــ گلدون من

سلام عشق مامانی.همه ی زندگیمی . خداروشکر که تو رو داریم خیلی خوشحالیم که 1 نفس داریم که زندگی ماهست امروز صبح گذاشتمت تو روروئک و بااین صحنه مواجه شدم بعداز چنددقیقه!!!!!!!! وپرتاب گلدونی که از دست شما گذاشته بودیم پشت تلویزیون!!! وموفق شدی گل رو در بیاری از توی گلدون وباز همون صحنه در حال تکراااااااااااااااار بخورمتتتتتتتتتتتتتت نفسی تا ازخواب بیدار میشی و منو میبینی این خنده ی عشقولانه رو تحویل مامانی میدی خدایا هزارااااااااااااااااااان مرتبه شکرت ...
5 اسفند 1392

فضولیهای نفس

مامانی شیطونیاتو ببین!!! بابا از دست تو شیطون چکار کنه خب!!!! عاشق میز تلویزیون!!! عافیت باشه خانومم گیردادی به دوربین مامانی تاب تاب ..... بابایی و جوجو   ...
4 اسفند 1392

آبشار تفتو

سلام مامانیه من 2اسفند که مصادف بود باروز جمعه با همکار بابایی و خونوادشون رفتیم تفریح شکر خیلی خوش گذشت نفسم نمای بیرونی نمای داخلی یسنا وبابایی خلاصه خیلی خوش گذشت اما پاهام گرفته بود درحد تیم ملی!!! آخه117 تا پله داشت!!     ...
4 اسفند 1392

اولین فضولی جیگر خانومم

سلام مامانی اومدم ایندفه از شیطونیات بگم جدیدا عاشق میز تلویزیون و دکوریاش شدی هر چی رو میز باشه خودتو باقل قل میرسونی و به مراد دلت میرسی شیطونک من 28-11-92 خودتو ازاینطرف اتاق تا پیش بابات قل میدادی وآخرشم رفتی جلو میز آقا فیله رو برداشتی و .... فرداش داشتم بهت سوپ میدادم که نمیخواستی و با تف کردن میریختی بیرون اما من به زور بهت میدادم که حداقل سیربشی وقتی دیدی ول کن نیستم میگفتی ب ب ب ب ب یعنی بابا بیا به دادم برس!!! 92-11-30 مامان بزرگ رفتن بیرجند و ما باز تهنا شدیم ظهر که مامان درگیر بود تو آشپزخونه و شما رو گذاشته بودم تو روروئک که بازی کنی تا صدای تبلیغ بالابالا رو شنیدی هی گردنتو میبردی بالا که...
1 اسفند 1392

چشمه مرتضی علی

امروز 22بهمن رفتیم چشمه ی مرتضی علی جای شما خالی بود هرشب با بابا میریم بیرون تو بغل بابایی همش هم با این آویز درگیری بغل بابا تفریح ...
22 بهمن 1392

بدون عنوان

سلام دخملی و خاله هــــــا نفس بابـــاهستی مامــــان ◄یســــــــناجــــــون► تا این لحظه ، 6 ماه و 11 روز و 22 ساعت و 22 دقیقه و 21 ثانیه سن دارد نفس مامانی اینجا آماده شده بودی که بریم جنگ شادی با خانواده ی همکار بابایی ...
22 بهمن 1392